پدر شهید

عکسی از پدر شهید هوشمند و مزار شهید هوشمند

12.jpg

پادگان الله اکبر

سلام اردشیر


امده بودیم برای دیدنت اما انگاری نبودی!!!

1.jpg

از سرباز ها پرسیدیم اما کسی نام تورو نمی شناخت!!

شاید که ما خیلی دیر رسیده بودیم و تو از اونجا رفته بودی.5.jpg

ولی اردشیر خانوادت از گیلان راه افتاده بودن چند تا استان رو رد کردن تا به غرب کشور رسیدن برای اینکه بیان به محل خدمت تو.همون جایی که تو دو سال زمان جنگ به خواسته خودت موندی.

اردشیر جان جلوی در پادگان یه اتاق کوچیک بود که بالاش نوشته بود سالن دیدار.ایکاش بودی تا همه یه دل سیر نگاهت میکردن.

2.jpg

اردشیر نبودی ببینی که پدرت چشکلی جلوی در سالن دیدار پادگان الله اکبر دنبال تو می گشت و اشک می ریخت.

شنیده بودم روزی که پیکرت رو برگردونده بودن به شهرت پدرت اشک نمی ریخت.دلیلش رو نمی دونم.شاید می خواسته به حرف تو عمل کنه اخه گفته بودی بعد من زیاد گریه نکنید تا اونایی که چشم دیدن حق رو ندارن از اشک های شما خوشحال بشن.

10.jpg

اردشیر جان مادرت هم خیلی دلش برات تنگ شده بود.شانس اوردی که نبودی اونجا.اخه دیدن اشک مادر برای پسر خیلی دردناکه.راستی ایام شهادت حضرت فاطمه هم هستش امام حسن خیلی چیز های بدتر ازین هم دیده بود.اشک که چیزی نیست.مادرش رو جلوی چشاش زدن.میگفت هر چقدر میپریدم که اون نامرد هارو بزنم اما قدم نمی رسید بهشون.بچه بود اخه.

6.jpg


خواهرتم امده بود.اردشیر همه امده بودن.حتی اونایی که نباید میامدن هم امده بودن.

          http://upcity.ir/images2/43715878047896250501.jpg


ولی تو نبودی...